ابو القاسم لاهوتی و فرخي شاعران حماسه و پيکار
تهيه و تدوين از رستاخيز تهيه و تدوين از رستاخيز


ابو القاسم لاهوتی (1887 – 1957) از زمره آن چهره های انقلابی و فرهنگی يی است که با اشعار آتشين و پيکار انقلابی خويش در روند انقلاب مشروطه (1905 – 1911) ايران و رشد خودآگاهی توده ها سهم باسزايی گذاشته است. در رديف سروده های وطنی و تبليغاتی ملک الشعرا بهار، اشرف الدين حسينی (گيلانی)، عارف قزوينی، فرخی يزدی اشعار انقلابی و وطنی ابوالقاسم لاهوتی نيز در اين دوران سر زبان مردم زحمت کش و ستم کشيده ايران بوده است. اديبان دوران مشروطه همچون جارچيان راه استقلال و آزادی ملت و کشور به ميدان آمدند و اغلب ايشان را انقلاب بيدار کرد و به عرصه پرجوش و خروش مبارزات اجتماعی  و طبقاتی سوق داد، تا استعداد و قريحه شاعری آنها در خدمت مردم و ميهن قرار بگيرد. ملک الشعرا بهار، ابو القاسم لاهوتی، عارف قزوينی، اشرف الدين حسينی و فرخی يزدی که از شعرای اصلی دوران مشروطيت به شمار می روند، گويا در يک زمان گام به عرصه ادبيات گذاشته و محض جنبش مشروطه خواهی دوران تشکل و اکمال فعاليت خلا قانه ايشان بوده است. و آنها بودند که شعر فارسی را از محيط دربار و محافل معدود به خيابان و بازار و سر منبرها برده در آن مضامين اجتماعی و سياسی، وطنی و تبليغاتی، درد و رنج و آمال و آرزوی توده های ستم کش را شامل ساختند. وجه مشترکی که در آثار خلاقانه اين شعرا به چشم می خورد، موضوع استقبال پرشور آنها از تصويب قانون اساسی ايران از جانب مظفر الدين شاه و اميد فراوان از مجلس ملی و وکلای آن بود. برای برهان گفته ها می توان قصيده ملک الشعرا بهار «به شکرانه توشيح قانون اساسی» و تحرير اول شعر لاهوتی «ای رنجبر» را مثال زد. از جمله لاهوتی در اين ايام گفته بود:


اين نکته بدان که بی عديل است،
اسباب نجات تو وکيل است.
گر آن که وکيل از شما شد،
درد تو يقين بدان، دوا شد.

اما ديری نپاييد که استبداد به پيروزی رسيد و مجلس به توپ بسته شد. خون اولين مبارزان راه انقلاب و آزادی به زمين ريخت و انقلاب در نيمه راه ماند. شاعران مشروطه خواه امثال لاهوتی، بهار، عارف، فرخی و اشرف الدين گيلانی اشتباه خويش را درک کرده در اشعارشان وکيلان و وزيران خائن و شاه و دستگاه دولت را زير انتقاد شديد قرار دادند. در اين دوران است که لاهوتی غزل مشهور خويش «يا هر دو» (1909)، علی اکبر دهخدا «ياد آر ز شمع مرده ياد آر» (1909)، ملک الشعرا بهار مستزاد معروفش «کار ايران با خداست» (1909) و مسمط «وطن در خطر است» (1910)، فرخی «نای انقلاب» (1909) و اشرف الدين گيلانی مستزاد «درد ايران بی دواست» (1908) را ايجاد می کنند. انقلاب مشروطه اگرچه به شکست مواجه شد، اما ادبيات ايران را به پايه بلندتری سوق داد و جنبه های اجتماعی و سياسی آن را تقويت بخشيد. بدين ارتباط مضامين و مسائل و ژانر و اشکال تازه ادبی به ميان آمدند که قبلا در ادبيات فارسی سابقه نداشتند. به تاييد ادوارد براون، مستشرق معروف، محض در دوران انقلاب مشروطه در ادب فارسی شعر «وطنی» و «سياسی» عرض وجود کرد. طبيعی است که در اين امر ابتکار عمل در دست شاعران و اديبان مشروطه خواه مترقی بود. موضوعی که شعرای عهد مشروطه را در يک حلقه پيوند داده و اشعار ايشان را از لحاظ محتوا به هم نزديک ساخته، مسئله آزادی و استقلال کشور بوده است. زيرا سالهای 1909 تا 1911 ميلادی ايران دستخوش مبارزات شديد مشروطه خواهان و مستبدين قرار گرفته و تلاشهای توسعه طلبانه روسيه تزاری و انگلستان در مورد تقسيم ايران به اوج رسيده بود. از اين رو، آهنگ ميهن پرستی و مضامين ضد استعماری در اشعار و تصنيف های عارف و اشرف الدين گيلانی، قصائد و غزلهای بهار و غزلها و سروده های لاهوتی و فرخی مقام ويژه ای را کسب می کند. از جمله لاهوتی خطاب به ملت ايران می گويد:

 


وطن خواهان، وطن ويرانه گرديد!
وطن منزلگه بيگانه گرديد.
به خاک ما تجاوزهای اغيار
بر اهل جهان افسانه گرديد.

اشرف الدين گيلانی باشد در غم وطن ناله می کند و ملت را به همت و غيرت می خواند:

گرديده وطن غرقه اندوه و محن وای
ای وای وطن وای!
خيزيد، رويد از پی تابوت و کفن وای
ای وای وطن وای!
کو همت و کو غيرت و کو جوش فتوّت؟
کو جنبش ملت؟
دردا که رسيد از دو طرف سيل فتن وای
ای وای وطن وای!

و فرخی يزدی از خرابی کشورش به تنگ آمده در آرزوی کاوه ای ديگر فرياد می زند:

خون ريزی ضحاک در اين ملک فزون گشت
کو کاوه که چرمی به سر چوب نمايد؟

 


گرچندی مضامين سروده های شاعرانه عهد مشروطه در دائره موضوع انقلاب و آزادی است، منتهی وابسته به هنر شاعری و استعداد فطری و سمت گيری اجتماعی و سياسی آنها هر يکی از آنها دارای سبک و سليقه ويژه شاعری بوده در ارائه مطلب و شيوه بيان از هم تفاوت دارند.از اين رو، هر يکی از ايشان در بنياد ادبيات عهد مشروطه سهم ويژه ای را دارا اند، اما از اين ميان لاهوتی و فرخی به حيث شاعران مدافع «رنجبر سياه طالع» با صراحت بيان و جسارت سياسی و اجتماعی خويش به هم قرابت دارند.ابوالقاسم لاهوتی از نخستين روزهای به جنبش مشروطه خواهی پيوستنش خط مشی سياسی خويش را مشخص ساخته، تما م تلاشهای خود را به خاطر آزادی رنجبران و تربيه خودشناسی و خودآگاهی طبقاتی آنها معطوف داشته است. حتا در يکی از نخستين سروده های وطنی اش خطاب به رنجبران کشورش می گويد:

ای رنجبر فقير معصوم،
تا چند ز حق خويش محروم؟
بيدار بشو، بس است غفلت!
تا کی به مرارت و مذلت؟

از اشعار بعد ينه لاهوتی، بويژه بعد از مهاجرتش (سال 1922) به اتحاد شوروی ديده می شود که موضوع مبارزه به خاطر آزادی رنجبران تمام طول فعاليت ادبی و سياسی او را فراگير بوده است و شاعر را «بزرگ ترين سراينده شناخته شده رنجبران ايران» گردانيده است. از اين رو، اشعار اين سخنور انقلابی تاثير عميقی در ذهن و روح مردم ستمديده اين سرزمين داشته و دارد. و چاپ ديوان او در ايران بعد از پيروزی انقلاب اسلامی برهان اين انديشه است. طوری که ذکر شد، فرخی يزدی نيز از نگاه سمت گيری سياسی و طبقاتی با لاهوتی هم نواست. او نيز چون لاهوتی تا آخرين لحظات زندگی اش از عقايد سياسی اش د ست نکشيد و در زندان رضاخان کشته شد. سراسر ديوان او را موضوع مبارزه با استبداد و زورگويی و دفاع از طبقات رنجبر و ستمکش تشکيل می دهد.فرخی را به حق ستايشگر طبقات کارگر و دهقان که روزیده بشرند، ناميدن ممکن است. زيرا شاعر در غزلهای «شوريده دل به سينه به عنوان کارگر»، «تا حيات من به دست نان دهقان است و بس»، «پيش خود تا فکر نفع بی نهايت می کند» و امثال آن نقش بزرگ کارگر و دهقان را در رشد جامعه و رفاه آن تذکر داده است. از اين رو، معتقد است که استبداد را تنها با اتحاد داس و چکش می شود از بين برد:

در سايه استبداد پژمرده شد آزادی
اين گلبن نورس را بی ريشه نبايد کرد
با داس و چکش کن محو اين خسرو ايوان را
چون کوهکنی هر روز با تيشه نبايد کرد.

از شرح حال فرخی معلوم است که او بعد از فرار از زندان يزد به تهران می آيد و به فعاليت سياسی و انقلابی خويش ادامه می دهد و اشعار و مقالات انتقادی و انقلابی و آزادی خواهانه خويش را در جرايد تهران به چاپ می رساند و \"در عرصه سياست مشهور خاص و عام\" می گردد.و حتما اين دو شاعر که عقيده سياسی به هم مشابه داشتند، در تهران ملاقات کرده اند. متاسفانه لاهوتی بعدا که به اتحاد شوروی آمد، در باره هم مسلکان و همسنگران انقلابی و مشروطه خواه خويش که در ايران بودند، به خاطر امنيت ايشان رسما در هيچ جايی چيزی نگفته يا ننوشته است. تنها سال 1934 در يکی از سخنرانيهايش پيرامون  ادبيات تاجيک ضمن اشاره به سرنوشت فاجعه بار برخی از بزرگان ادب و فرهنگ گذشته از فرخی، هموطن خويش ياد می کند و می گويد که او را به علت شرکتش در حرکت آزادی بخش ملی با سوزن دهان دوختند، ولی متذکر می شود: \"وقتی که او هنوز گردن اطاعت در پيش حکومت خم نکرده بود\". شايد اشارت لاهوتی بر آن باشد که سال 1934 فرخی در برلين به پيشنهاد تيمورتاش، وزير دربار رضاشاه که خود اديب و شاعر بود، برای مراجعتش به ايران به شرطی رضايت داده بود که نشر روزنامه اش را اجازت دهند. فرخی با برگشتن به وطن به نشر دوره دوم جريده «طوفان» مبارزه شديدی را عليه دستگاه دولت و مجلس آغاز می کند و سال 1316 هجری شمسی زندانی می شود، ولی روحش شکسته نمی شود و با اشعار آتشينش از زندان نيز پيکارش را با شاه و دستگاه او ادامه می دهد. و سال 1318 هجری شمسی (1939) با دستور مقامات ذيصلاح توسط طبيب زندان احمدی به قتل می رسد، يعنی هيچ گاه تا لحظات آخر حياتش \"گردن اطاعت در پيش حکومت خم نکرد\". يک نکته را از ويژگيهای سبک شاعری فرخی بايد ياد آور شد که او در غزلياتش از واژه های «سرخ» و «انقلاب» تعبيرهای زيادی ساخته آنها را خيلی چيره دستانه کاربست کرده است. برخی از اين تعبيرها را که همه بار معنی انقلابی و اجتماعی دارند، مثال می زنيم: ساغر سرخ، افسر سرخ، لشکر سرخ، در سرخ، مرگ سرخ، خنده سرخ، خدای انقلاب، لوای انقلاب، پای انقلاب، طاوس انقلاب،...به ضم اين سال 1920 در شماره 9 سال اول مجله «ارمغان» غزلی از فرخی به چاپ می رسد که مطلعش چنين است:

 


چمن از لاله چو بنهاد به سر افسر سرخ،
پای گل زن ز کف سبزخطان ساغر سرخ.

در زير اين غزل نوشته شده است: «غزل فوق تراوش سرچشمه و قريحه ارجمند آقای فرخی تاج الشعرا يزدی است. اين غزل پس از قرائت در انجمن ادبی ايران از طرف انجمن به دسترس مسابقه ادبا و شعرا گذاشته شده و به تصديق انجمن هر کس گوی مسابقه در اين ميدان ربود دوره ساليانه «ارمغان» مجانا برای او فرستاده می شود و تصديق انجمن نيز در مجله درج خواهد شد».ابو القاسم لاهوتی ماه اپريل سال 1922 در شهر باکو غزل معروف خويش «نوشم به شادمانی آن دم شراب سرخ»  را ايجاد می کند که در تاجيکستان به استقبال پرشوری مواجه می شود. اغلب شعرا و ادبای معروف تاجيک از قبيل استاد عينی، فترت، منظم، ا حمدی و اوحدی بخارايی به اين غزل نظيره ها گفته اند.آيا لاهوتی از آن غزل فرخی اطلاع داشت؟ اين مسئله برای ما روشن نيست و پژوهش جداگانه ای را تقاضا می کند. از نظر ما لاهوتی شايد از آن غزل فرخی اطلاع داشته و بعد به کشور شوراها آمدنش که همه جا رنگ سرخ و شعارهای انقلابی بود و رنگ سرخ رمز انقلاب اکتبر و اتحاد شوروی است، به او منبع الهام شده و غزل فرخی را به ياد آورده و غزل شيوای سياسی را که يک نوع مرامنامه شاعر است، ايجاد کرده است. قطع نظر از اين همه، هر دو شاعر چون شاعران انقلابی و مبارز رنگ سرخ را چون رمز مبارزه و انقلاب رنجبران در آثار خويش چيره دستانه استفاده کرده اند. و همچون شاعران مبارز راه نجات رنجبران در تاريخ ادب قرن 20 فارسی زبانان جهان مقام خاصه ای را کسب کردند.


منبع : راه توده و نامه مردم نشريه حزب توده


May 1st, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان